یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

پرنس جان

1392/6/19 14:00
نویسنده : نــگاری
1,574 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرنس جان مامان؟ خوبی؟ خوشی؟

پرنس جان

می دونی چرا بهت می گم پرنس جان چون عین این شخصیت آقا شیر تو رابین هود همش

داری انگشتت و می خوری اونم چه خوردنی. وقتی خوابی انگشتت و از دهنت در می یارم

ولی سریع دوباره می کنی دهنت.

نمی دونی واسه خوابوندت چه عملیات والفجری انجام می دم تازه در حالت عادی خودمم

بکشم انچنان نمی خندی واسم ولی وقتی می فهمی قراره بخوابی همچین می خندی

و سر و صدا می کنی که بیا و ببین.

راستی چند روز پیش با بابایی رفتیم بیرون یه ذره خرید کنیم یعنی اروم و قرار نداری با این

نیم وجب قدت. من و بابایی هی بچه های همسن و سال تو رو تگاه می کردیم که خیلی

ساکت آروم تو بغل مامان و باباشون بودن. بعضی ها کله شونو گذاشته بودن رو شونه 

باباشون بعضی ها فقط نگاه نگاه می کردن ولی تو چی؟ همش کله ات می چرخید هی از

 بغل من می رفتی بغل بابایی هی از بغل بابایی می امدی بغل من بعد همه چی رو  

می خواستی  با دستت بگیری کلی به همه چی دقت می کردی. یکی از این باباهایی که  

نی نی بغلش بود اومد نزدیک من و هی به دخترش می گفت نی نی رو نگاه. دختری هم 

 هی شما رو نگاه نگاه می کرد شما یه ذره نگاش کردی بعد کله ات رو چرخوندی سمت

 مخالف و اصلا به روی خودت نیاوردی من و بابایی هم هنگ هنگ بودیم. 

 

ادرین

خجالت

ادرین

خجالت

ادرین

خجالت

ادرین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان ازاده
19 شهریور 92 18:22
وووووووش-قربون لپای آویزونت بشم من- خیلی با نمک انگشت میخوره- ماشالا به پسرمون-واسش اسفند دود کن مامانش اره نگار جون سرما خوردم-عرق بادی شدم-حالمم اصلن خوب نیست-پسر منم مهر ماهی میشه ولی واسه 1هفته یکسال دیرتر بره مدرسه ظلمه
مامان ستايش
19 شهریور 92 20:00
عزيز خاله انگشتت خوشمزه است؟ آفرين خاله من عاشق بچه هاي شيطون و باهوشم. دوست دارم خاله
رضوان
19 شهریور 92 20:24
قررررررربون پرنس خوووووووووووووووشگلمممممممممممممممممممممممم خصوصی دارید
مامان ازاده
19 شهریور 92 21:35
دکترم گفت ممکنه بچه نارس دنیا بیاد اگه 1هفته زودتر زایمان کنی-منم سلامتیش بیشتر واسم اهمیت داره-شوهرم 2 تا اشنا توی ثبت احوال داره حالا تا اون موقع ببینیم میشه واسش کاری کرد یا نه-چون جدیدن دیگه شناسنامه بچه رو بیمارستان میده و نمیخاد بریم ثبت احوال
اسماءღمامانه فسقلღ
19 شهریور 92 23:48
قربونش برم من چه نازن عکساش
مامان اهورا
20 شهریور 92 0:49
عزیزم...چقدر نازه تو خواب...چقدرم مامان انگشت می خوره!!!!!!!!!!1 ماشالله...مامان اسپند یادت نره ها!!!!!
مامان آرین
20 شهریور 92 2:01
پرنس خوشگل خاله خیلییییییییییی ناز وبامزه انگشت میخوریا.تو واقعا شاهزاده ای عسلکم.
مامان آرین
20 شهریور 92 2:15
اراستی اینم بگم ای جانم آدرین جون خاله قربونش برم الهی. میبینی نگاری جون این موقع ها چقدرم آدم کنجکاو میشه رو نی نی های دیگه...بعدم کلی لجش میگیره همه آروم وبی صدا مثه عروسک تو بغل مامان وباباشون ...اونوقت البته لج رو شوخی کردم بچه هایی مثه آدرین وآرین که این مدلی هستندهم مزایای خودشون رو دارند و مایه مباهاتندهرچند مامان وبابا خسته میشن اما باید گفت بچه های باهوشی اند.آرین هم همینطور بود الان میخوام ببینیش فوق العاده کنجکاوه واصلا مثه بقیه سرسری از چیزی نمیگذره واکثر مسایل گذشته تو خاطرش بخوبی میمونه بعلهههههههه
مامان بردیا شیطون
20 شهریور 92 11:40
ای جووووووووووووووووووووووووووون چه بامزه و خوشگله ماشالا.....
مامان آرین
20 شهریور 92 15:14
آره نگاری جون آرین منم همین طوری بود الانم که الانه هنوز یه جا بند نمیشه نه تو کالاسکه نه تو صندلی ماشین ...مرتبامیخواد بچنبه وبه همه چیز در اطرافش ور بره..موقعیت ها رو هم خیلی زود درک کرد وفهمید مثلا سریع به غریبه ها واکنش نشون داد در حالیکه بچه های هم سنش اینط.ور نبودند دکترش هم میگفت باهوشه ..نمیدونم والا... به همه چی دقت داره وچیزی از ذهنش پاک نمیشه ...ببخشید زیاد حرف زدم اما اینم برات تعریف کنم که چند روز پیش گذاشتمش خونه مامان جونش برای چندساعتی.وقتی برگشت پیشم دیدم سر زانوش جزیی خراشیده شده ... از باباش پرسیدم اتفاقی افتاده گفت نه کسی چیزی در این مورد بهش نگفته؟؟..یهو آرین گفت :مامانی عمه ای ..ددر ..اوف زمین...اشاره به پاش هم میکردکه تازه فهمیدم زمین خورده ...بعدش عمه اش برامون گفت که درسته آرین مختصر زمین خورده حتی گریه هم نکرده بطوریکه عمه حتی متوجه خراش جزیی روی پاش نشده بوداما خودش یادش بود اونم با جزییات کامل که با عمه اش بوده و زمین خورده اونم بیرون.در صمن زمین خوردنش برای همون زمانی بود که تازه گذاشته بودمش اونجا.ببخشید خیلییییییی نوشتم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
20 شهریور 92 16:22
سلام گلم... این مطلب درباره مکیدن ِ انگشت هستش... دوست داشتی، بخون... http://nini6368.niniweblog.com/post112.php
مامان آرین
20 شهریور 92 20:31
قربون آقا آدرین برم الهی حالا صبر کن بزرگتر بشه از در ودیوار هم برات بالا میره الانش که اینطوریه وای به بزرگ شدنش.خدا حفطش کنه الهی... آرین هم تو ماشین بغل خودمم واینمیسه خیلی خستم میکنه تااینقدر از علایم راهنمایی وچراغ قرمز و رنگ ماشینا وخودماشینا داستان براش میگم که یه ثانیه شایدوایسه الان برای خودش استاد راهنمایی رانندگی شده بخدا هههههه تازه خوابیدنشم با بقیه فرق میکنه همه نی نی هاهمینکه میرن تو ماشین میخوابند شازده چشای کره ایش مثه سلندپیتی گنده میشه که نگو...تو پست قبلی وبش (باغ وحش ارم تونستی بخون ببین دوستاش چقدر راحت خوابیدند اما
رضوان مامان رادین
20 شهریور 92 22:20
وااااااااااای عسلم...فدای انگشت خوردنت
مامان ارشیا
21 شهریور 92 0:03
وای فدای اون دستای ناز و خوشگلت بشم که اون طوری میخوریشخیلی ناز شدی خاله .... مامانی براش اسپند دود کن.....
مامی مینا
21 شهریور 92 1:52
سلام ای جونممممم چه نازه ماشاالله منم با دخترم سر انگشت مکیدنش مشکل دارم هیچ جوری حریفش نمیشم
شیدا
23 شهریور 92 1:55
فدای خوابیدنش خداروشکر که یه نی نی سالم و سرحال و باهوش داری!!! چیزای دیگه و شیطونیاش مهم نیس
مامان یکتا
23 شهریور 92 8:29
ای جانممممممممممممم قربون اون انگشت خوردنت برم خاله جان یکتا من هم همین جوری هست الان 5ساله اش هست عادتش را ترک نکرده
هیراد و عمه لیلاش
23 شهریور 92 23:23
خاله لیلا فدای پرنس جان بشه ببینمت حسابی میچلونمت و گازگازت میکنم عسلم
sanaz
24 شهریور 92 9:14
www.myninishop.com
لیلا جواهری
24 شهریور 92 17:06
عزیزم قربونش برم. ماشالا. ببوسش
مامان یاسمین
28 آبان 92 3:38
الهی... من اینجوری خوابیدن بچه ها رو خیلی دوست دارم