یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 7 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

اینم یه مدلیه خوب ( 23 روزه )

سلام آدرین مامان دیروز تو بغلم خوابیدی و تا می اومدم بذارمت زمین بیدار می شدی و من هی دوباره سریع بغلت می کردم اخه یه ذره لج بازی اگه بیوفتی سر لج دیگه حالا حالا ها داستان دارم باهات خلاصه در آخر همون مدلی که تو بغلم خوابیده بودی گذاشتمت زمین و شما هم همون جوری خوابیدی اونم چه خوابی ...
16 ارديبهشت 1392

20 روزی آدرین و جشن

سلام آدرین مامان. دیدی چه زود 20 روزت شد؟؟؟؟ 12 اردیبهشت شما 20 روزت شد و ما واست یه جشن کوچولو گرفتیم البته قرار بود  10 روزگیت جشن بگیریم که چون من وقت دکتر داشتم و شما هم خیلی فسقلی بودی موند واسه 20 روزگیت. خونه مامانم جشن گرفتیم و همه زحمت ها گردن مامانم افتاد از همین جا ازش تشکر می کنم شما هم خیلی پسر خوبی بود و اصلا بی قراری نکردی اصلا هیچ کس باور نمی کنه  شب ها اینقدر جیغ می زنی که من که هیچی همسایه ها هم خواب ندارن جلو بقیه حسابی ابرو داری می کنی  آدرین نوشت:اینجا خوابم می یومدا فکر نکنین شکمو ام آدرین نوشت: بالاخره یه بغل راحت پبدا ک...
14 ارديبهشت 1392

تولد تولد

سلام آدرین مامان 8 اردیبهشت تولد داداشم بود یعنی تولد دایی شما و شما واسه اولین بار رفتی خونه مامانم اینا کلی هم دایی جونت ذوق کرد که به خاطرش پاشدی اومدی واسه اولین بار ورودت مامانم کلی اسپند دود کرد واست  خیلی خیلی دوست دارن داداش گلم تولدت مبارک امیدوارم همیشه بهترین ها واست رقم بخوره      اینم عکس کیکشه   اینم عکس شما تو تولد دایی جون   حالا بگم از حالت. دیشب و پریشب کلی بی قراری کردی مامان الهی مامان قربون اون اشکات بره فسقلی من دردت به جونم که زبون نداری بگی چته؟ خلاصه اینکه کلی گریه می کنی و مامانی به زور ساکتت می کنه و می خوابی و دوبار یه ساعت بعد...
10 ارديبهشت 1392

بند ناف

سلام آدرین مامان بزرگ شدی مامانی بند نافتم افتاد عشقم. تو اولین ساعات جمعه 6 اردیبهشت بند نافت افتاد و راحت شدی فدات شم.  تازه یه ساعت بود خوابیده بودی یهو شروع کردی به جیغ زدن ساعتم 3 صبح و همه خواب و شما هم از ته دل داری جیغ می زنی. شیر خوردی ولی اروم نشدی. بابایی هم پاشد گفتم شاید جاته تا لباستو در آوردم دیدم اااااابند نافش کو؟   کلی چلوندمت ولی تو همچنان مصمم جیغ می زدی. خلاصه بابایی کلی باهات ور رفت اخرشم تو بغل بابایی خوابیدی وروجک ولی دست منو تا صبح گرفته بودی ...
7 ارديبهشت 1392

نی نی گولو هویت دار شد

سلام چهارشنبه 4 اردیبهشت عشق مامان شناسنامه دار شد و بالاخره اسم دار شد خودمم باورم نمی شه اینقدر یهویی واسش یه اسم یهویی انتخاب کردیم اسمش هم عین خودش یهویی شد و اصلا اصلا فکرشم نمی کردیم که اسمی انتخاب می کنیم اسمی باشه که اصلا تو لیست اسمهای انتخابی مون نباشه. اسم پسر مامان آدرین شد.  آدرین یعنی مرد مقدس و من دوست دارم اسمشو با سکون روی حرف ( د) و کسره روی ( ی ) صدا کنم. امیدوارم دوست داشته باشه. خلاصه اینکه خیلی خوشحالم که عشق مامان بالاخره هویت دار شد.   پسری مامان تازگی ها خیلی شکمو شده 120 cc شیر خشک می خوره شیر مامانیشم می خوره با این حال هر دفعه که می خواد شیر بخوره حسا...
6 ارديبهشت 1392

10 روزی که گذشت

سلام  به همه 10 روزه که من مامان شدم و یه فرشته کوچولو مهمون خونمون شده امیدوارم بتونیم به خوبی ازش مراقبت کنیم  کلی حرف دارم از این 10 روز کلی حرف که فکر کنم خیلی ها دوست داشته باشن بشنون اول از روز زایمان می گم یعنی جمعه 23 فروردین من صبح ساعت 9 باید می رفتم بیمارستان شبش تموم کارامو انجام دادم ساکمو چک کردم لباس های همسری رو اتو کردم ظرفها رو چیدم تو ظرفشویی لباس ها رو پهن کردم  خلاصه هر چی کار عقب مونده داشتم انجام دادم و خوب طبیعتا یه مقداری استرس هم داشتم. همسری هم کلی استرس داشت البته نه تنها این شب بلکه از چند شب قبل تیک گرفته بود داداشمم ساعت 12 شب بود پاشذ اومد خونمون و گفت می خوا...
3 ارديبهشت 1392

من مامان شدم هورااااااااااااا

سلام سلام صد تا سلام جمعه 23/1/92 پسر مامان عشق مامان ساعت 12:30 ظهر به دنیا اومد و تا الان که دیگه 4 روزش شده حسابی من و هم سرگرم خودش کرده هم عاشق خودش  یه خورده طول می کشه تا فسقلی مامان زمینی شه و عادت کنه  فقط همین و می تونم بگم که شیرین ترین لحظه ها و دوست داشتنی ترین روزهایی بود که گذروندم و پشت سر گذاشتم به همه درد ها و سختی هاش می ارزه حالا می یام مفصل تعریف می کنم واسه همه دعا کردم همه تونم یادم بودین ...
27 فروردين 1392
1