پنج ماهگی آدرین و دکتر
سلام وروجک مامان. خوبی؟ ماهگیت مبارک
باورم نمی شه 5 ماه گذشته از اومدنت. انگار همین دیروز بود که چشمهای خوشگلت و به روی
من و بابایی باز کردی و شدی هم دنیامون. اولا فقط لبخند می زدی ولی الان دیگه بلند بلند
می خندی و کلی سر و صدا از خودت در می یاری. کامل غلط می زنی بدون هیچ کمکی
همه چی رو راحت با دستات می گیری. من و بابایی و قشنگ می شناسی خونه هر کی بری
اول کلی غریبی می کنی بعد آروم می شی کم کم. خلاصه اینکه واسه خودت آقا شدی.
امروز رفتیم واسه چکاب ماهیانه. کلی خوشتیب کردی و رفتیم مطب شلوغ بود بچه ها بغل
مامان هاشون لم داده بودن و نگاه نگاه می کردن بعضی ها خیلی کوچولو بودم بعضی ها
هم از شما بزرگتر بودن. همه آروم نشسته بودن و هر از گاهی یه غر می زدن که جابجاشون
کنن. ولی شما در بدو ورود با نشستن مخالفت کردی و می گفتی من و تو مطب بچرخونین
گیر دادی به یکی از تابلوهای کارتونی مطب و هی می زدی روش و چون تابلو لق بود با
هر ضربه شما کلی تکون می خورد و صدا می داد تو هم خوشت می اومد و جیغ می زدی
و می خندیدی همه هم داشتن نگات می کردن و می خندیدن. بعد نشستی روی میز
کوچولویی که گذاشته بودن یه گوشه و شروع کردی با لگوهایی که روش بود بازی کردی
هی دست می کردی تو سبد تا از یکی خوشت می اومد برش می داشتی و می زاشتی
یه گوشه. تا نوبتمون شد و رفتیم تو. دکتر اومد نزدیکت که شما چشماتو گرد کردی بعد
شما رو بغل و کرد و گذاشت رو تخت که زدی زیر گریه بعد هی من و نگاه نگاه می کردی
کارش که تموم شد سریع اومدم بغلت کردم و تو هم سریع آروم شدی. دکتر خندید گفت
پس غریبی کردنم بلدی؟؟؟ و مثل هر دفعه گفت آدرین علاوه بر اینکه شیطونه خیلی هم
باهوشه باید خیلی مواظبش باشین. وزنتم شده 7/500 همه چیزتم خوب خوب بود.
اینم یه مدل خوابیدنه خوب. تازگیها پاهاتو اینجوری می زاری