یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

اولین پارک گردی آدرین

سلام فسقلی من خوبی؟ شنبه 19 مرداد تعطیلات عید فطر بود. من و مامانم تصمیم گرفتیم شما رو ببریم بیرون پارک  گردی خلاصه بعد از ظهر از خونه زدیم بیرون اولین پارکی که رفتیم پارک موزه ونک بود. خیلی با  دقت همه چی رو نگاه می کردی، ذول زده بودی به بچه هایی که از در و دیوار بالا میرفتن.  اینقدرشلوغ  بود که بی خیال شدیم گفتیم بریم باغ ایرانی.  تا نشستیم تو ماشین شما یه ذره شیر خوردی و خوابیدی تا رسیدیم باغ ایرانی. شما همچنان خواب بودی. داشتیم تو باغ راه می رفتیم که یهو شما چشماتو باز کردی با تعجب درختها رو نگاه می کردی همه چی واست جالب بود و واقعا پسر خوبی بود که نشون داد  عین مامانت دَدَ...
21 مرداد 1392

ما اومدیم

سلام عسلم می بینی چقدر دیر اومدم  وبلاگت رو آپ کنم؟؟؟؟ اخه کلی ماجرا داشتیم این چند وقت کلی مهمون داشتیم کلی مهمونی رفتیم خلاصه کلی آتیش سوزوندی  هر روز یه کار جدید یاد می گیری عین عقربه های ساعت تو خواب می چرخی تو خوابم آروم قرار نداری. تا الان که نشون دادی زلزله ای و هر کی می بینتت میگه مگه خودت بچه ارومی بودی که از این توقع داری؟ دیگه قشنگ دمر دراز می کشی و کله ات بالا میگیری تازه کلی هم تلاش می کنی خودت بکشی سمت جلو و خسته که می شی خودت یه ملق می زنی به پشت می خوابی . به پشت هم که دراز می کشی کله ات رو می یاری بالا که یعنی من و بلند  کن دوست  ندارم دراز بکشم. به اسباب بازیها...
14 مرداد 1392

سالگرد ازدواج

ســــــــلام آدرین مامان. خوبی؟؟؟؟ امروز ســــالگـــــرد ازدواجــــــــــــمونه     سومین سالگرد ازدواجمونه و وارد4 سال شدیم و دیگه تنها نیستیم و شما هم کنار ما هستی   همیشه خدا رو شکر گذارم به خاطر داشتن تو و پدرت و امیدوارم شما رو واسه من نگه داره 3 سال پیش در چنین روزی من و بابا کلی سرمون شلوغ بود. آرایشگاه ، ماشین، آتلیه ، باغ و نهایتا تالار. من تازه درسم تموم شده بود و بابایی یه ترم دیگه داشت.به تنها چیزی که فکر نمی کردیم این بود که قراره شما 3 سال بعد  یهویی زندگیمونو زیر و رو کنی . هر چند فکر کنم بابایی از همون موقع ها هم بهت فکر می کرد چون هم روز عقد هم روز عر...
30 تير 1392

عمه اومد

ســـــــــلام دور دونه من بالاخره بعد از کلی انتظار دیبــــــــا (عمه شما) اومد ایران. هـــــــــورا هورااااا دیروز دلم و زدم به دریا و به امید اینکه شما پسر خوبی باشی اماده شدیم بریم فرودگاه. اخه عمه شب قبلش زنگ زدگفت دارم می یام و طبق معمول به مامان بزرگ و بابا بزرگ شما نگفتیم که عمه داره می یاد تا سوپرایز شن. خداییش شما خیلی پسر خوبی بودی اول همش دور برت و نگاه می کردی کم کم لم دادی و واسه خودت جا باز کردی و خوابیدی تا فرودگاه ، تو پارکینگ فرودگاه وقتی ماشین واستاد  پاشدی و با تعجب نگاه کردی تو فرودگاه هم ساکت بودی. چند نفر دیگه هم تو فرودگاه بودن که آشنا بودن و اونا هم مثل ما منتظر مسافرشون بودن. ب...
24 تير 1392

3 ماهگی ادرین

آدریـــــــــــن کوچولو  ماهگیت مبارک     سلام  یکی یدونه من. 90 روز از با هم بودنــــمون می گذره. 90 روزه که یه فرشته کوچولو مهمون خونمون شده و عشق من و بابایی رو تکمیل کرده.  کوچولوی من خیلی خیلی دوستت دارم.  خوب خدا رو شکر هر روز بهتر از روز قبل می شی الان بعد از گذشت 3 ماه دیگه شب ها خوب می خوابی و فقط یه بار واسه خوردن شیر بیدار می شی. خیلی لوس شدی فکر کنم همش تقصیر منه دوباره گاهی اوقات لج می گیری و تو بغلم می خوابی و اگه زمین بذارمت پا می شی.  خودت و سمت وسایلی که می خوای خم می کنی. توی تشک بازی حسابی سرگرم  می شی. تو خواب خیلی تکون می خوری  به این پهلو...
22 تير 1392
1