یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

21 ماهگی ادرین و پا تو کفش بابا کردن

 ماهگیت مبارک شیطون بلای من دیگه حسابی وروجک شدی واسه خودت. خیلی از کارا رو یاد گرفتی خودت واسه خودت لیوان  در میاری ، در یخچل و باز می کنی ، یه مدت بود هر چیزی رو که می خواستم از دسترس ات بردارم میذاشتم رو میز ناهار خوری تا اینکه تو یه راه حل واسه این موضوع پیدا کردی ، سرسره ات و هل میدی تا کنار میز بعد میری بالاش و هر چی که دوست داری رو برمیداری یه کمی لجبازی و وقتی لج می گیری یا از چیزی ناراحتی دراز میکشی زمین و سرت میزاری رو دستهات تا من بغلت کنم ، یه بار با بابایی تو اتاق بودی و نمی دونم چی شد که لج کردی و چون من تو هال بودم همونجوری  سینه خیز تا هال ...
4 بهمن 1393

20 ماهگی ادرین و تحویل سال نو میلادی

 ماهگیت مبارک پسر خوشگل من ​ چیزی به تحویل سال نو میلادی نمونده و سل جدید رو به همه هموطنان  مسیحی تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی واسه همه باشه   آدرین دیگه حسابی شیطون شدی و تو هر سوراخ سرک می کشی. چند وقته خودت میری سر کابینت لیوان های مخصوص خودت و می شناسی بر میداری و رو پاشنه پات میمونی و لیوان و میزاری روی کابینت بعد منو صدا می کنی که  بهم اب بده یا بهم دلستر بده.  همچنان داری تو حرف زدن تنبلی می کنی جز ماما و اما (عمه ) و دد و یه سری کلمات بی معنی دیگه چیز دیگه ای نمیگی. علاوه بر پو داری انگری برد هم بازی می کنی و لگو ب...
9 دی 1393

19 ماهگی ادرین

ماهگیت مبارک قند عسل بازم تاحیر داشتم سرم حسابی بهت گرم یا مشغول آتیش سوزوندن هستی یا داری  ریخت و پاش می کنی . من جمع می کنم و در عرض 2 دقیقه دوباره همه چی وسط خونه است  مصرف شیرت اومده پایین ولی در عوض  بیشتر غذا می خوری  یکی از دندونای  نیش اتم در اومده  و یکی دیگه اشون هم  تو همین چند روزه سر و کله اش پیدا میشه و شما صاحب 14 تا دندون خوشگل میشی. چی گازهایی که با این دندونات نمی گیری از من .  دارم سخت تلاش می کنم مسواک بزنی یه موقع می زنی یه موقع هم بزش میداری  باهاش بازی می کنی. عاشق اینی که با بابایی قایم شی و من بیام و پیداتون کنم کلی ...
1 آذر 1393

18 ماهگی ادرین و واکسن

پسر گلم    ماهگیت مبارک عزیزم روز به روز داری بزرگ تر میشی و من دلتنگ تر. دلم واسه این دوران بی نهایت تنگ میشه.  واکسن 18 ماهگیتم زدی و حالا حالا ها راحتی تا واکسن بعدی. خیلی خیلی پسر حوبی بودی و  اصلا  واسه  زدن واکسن اذیت نکردی  فقط  اونی که تو پات زد خیلی درد ناک بود که اونم تا بغل ات کردم ساکت شدی خدا رو شکر وزن و قدت خوب بود و همه راضی بودن هی هم به من می گفتن چاق اش نکنی ها من بی صبرانه منتظر حرف زدنت هستم مامان و بابا رو خوب می گی  موقع  غذا خوردن میگی  ام ام !  موقع بیرون رفتنم می گی دد و چند وق...
4 آبان 1393

عید قربان و تولد من

من 26 سالم شد امسال عید قربان  با تولد من یکی شده بود همه خونه ما جمع شده بودن که جا  داره از همشون تشکر کنم. ادرین خان هم که جمع مامان بزرگها و بابا بزرگهاشو دیده بود حسابی از خود بی خود شده بود و هر کدومشونو مامور یه  کاری کرده بود و تا میتونست آتیش سوزوند تو این چنذ وقته این قدر مشغول بودم دیگه دل و دماغ آپ وبلاگ نبود ولی قول میدم دوباره هی وبلاگ ات و آپ کنم تو این مدت 2 تا دندون دیگه در اوردی و 12 تا دندون داری ماما و بابا و رو قشنگ میگی و باب شده همبازی شما تا میاد خونه از سر و کولش میری بالا تا دستت به لوستر برسه. خلاصه هرچی کار خطرناکه با بابایی ا...
19 مهر 1393

17 ماهگی و کلی خبر جور واجور

اول از همه ماهگیت مبارک عزیزم لپ کشونی مامانی و اما علت این همه تاخیر یکی از دوست داشتنی ترین دلایل  عروسی عمه خانوم بود،  8 شهریور عروسی عمه بود کلی در گیر بودیم  تو عروسی هم شما طبق معمول اروم و قرار نداشتی طفلک بابایی  همش از اینور به اونور می بردت  که شاید کمی اروم شی.  خلاصه هر جوری بود اون شب هم گذشت و شما صاحب عمو شدی امیدوارم دیبا جونم خوشبخت خوشبخت خوشبخت شه . . . الهی امین خبر بعدی  اینکه لب تاپ مون بالاخره ترکید. طفلک خیلی دوام اورده بود  و درنهایت به خاطر بپر بپر تو مانیتورش کلا تعطیل شد و دیگه روشن نشد همین شد که نتونستم وبلاگت ت...
25 شهريور 1393

16 ماهگی

 ماهگیت مبارک عسلم دیگه  حسابی مرد شدی واسه خودت. من و بابایی هر روز به خاطر داشتنت خدا رو شکر می کنیم تو آخرین روز های 15 ماهگیت دهمین دندونتم جوونه زد. دیگه با خیال راحت و  بدون کمک از مبل ها بالا و پایین میری و کلی خطرناک شدی.  ولت می کنم جلو در یخچالی و داری بستنی مورد علاقه ات و انتخاب می کنی.  یه عادت بد پیدا کردی هر وقت  هر کی میره دستشویی می خوای اب بازی کنی و به جاش  می بریمت حموم و گاهی اوقات 3 بار در روز میری حموم . این عکستم که کاملا گویاست. کلی وسایل و پهن کردی اینور و اونور لم دادی مشغول استراحت. ...
26 مرداد 1393