یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

2 ماهگی و واکسن

1392/3/22 22:13
نویسنده : نــگاری
3,807 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یه دونه من

اول از همه باید بگم اماهگیت مبارک

 

 

اولین خبر دقیقا بعد از 10 روز حلقه ختنه ات افتاد و خدا رو شکر خیلی اذیتت نکرد فقط 

روز اول اذیت شدی. یه چند روزی حلقه فقط از یه پوست نازک بهت وصل بود ولی

باید می زاشتم بمونه تا خودش بیوفته چون احتمال خونریزی داره. اینا رو می نوسم

که بقیه دوستام که نی نی تو راهی دارن بدونن باید چی کار کنن.

هر روز حموم می بردمت تو هم که عشق حموم دیگه عادت کردی به هر روز حموم کردن. 

یه مدتی بود عطر که می زدم شک می کردی من مامانتم یا نه حتما باید بهت شیر خودمو

می دادم تا خیالت راحت شه ولی الان منو کاملا می بینی و دنبالم می کنی  چقدر

زود داری بزرگ می شی و مامان دلش واسه تک تک روزهایی که گذشت دلش تنگ شده

حتی واسه وقتی که تو دلم بودی و بازم اینجوری خوابیدی

ذ

دیروز بردیمت دکتر واسه معاینه ماهانه. با اینکه شبش خوب نخوابیده بودم و شما کلی 

اذیت کرده بودی تا بابایی پرسید کی می خوای ببریش دکتر گفتم حال داری بیا

امروز ببریمش و بردیمت و خدا رو شکر همه چی خوب بود.

دکتر اومد هوشیارتو امتحان کنه کلی باهات ور رفت تا دستاتو گرفت سعی کردی کله ات رو 

بیاری بالا  و دهنت طبق معمول باز بود و زبونتم اوبزون بعد تا اومد زیر بغل تو بگیره و بلندت کنه

شما پاهات و طبق معمول محکم صاف کردی و با پاهات فشار آوردی به زمین که پا شی

دکتر تا این حرکتت و دید هنگ کرد و گفت ماشالله این حرکت و بچه های 4 ماهه هم

بعضی اوقات به زور انجام می دن. منم گفتم ادرین یه هفته بعد بع دنیا اومدنش با پاهاش 

می زد و هر چی رو میز تعویض بود پرت می کرد پایین. تازه به دنیا اومد بودم  چشاش باز

باز بود.

وزنت با 1 کیلو افزایش به 5100 رسید قدت با 4 سانت افزایش به 57 رسید و دور

سرت با 1 سانت افزایش به 39 رسید. قربون قد و بالات برم. 

خوشحالم که تا الان تونستم حسابی بهت برسم عشقم. 

بعددکتر گیر داد به واکسنت و گفت کی واکسن می زنین گفتم می زنیم حالا گفت سریع تر

بزن منم یهو جو گیر شدم گفتم شما می زنی؟ گفت آره و ما هم دادیم واست

واکسن زد الهی قربون گریه هات برم 

اول بهت قطره فلج اطفالت و داد و بعد گفت پاشو محکم نگه دارین که این امر خطیر افتاد

گردن بابایی اونم با اینکه دلش نمی یمود نگه داشت پاتو و اول هپاتیت و زد و شما سیاه 

شدی از گریه. الهی مامان قربون اون اشکات بره بعد به اون یکی پات سه گانه رو زد

الهی مامان فدای اشکات شه . چند ساعت اول پاهات که تکون می دادی درد می گرفت و

گریه می کردی واسه همین محکم بغلت کردم که پاهات تکون نخوره. بعد قطره استامینوفن 

دادم و خوابیدی اگه می دونستم قراره واکسنت و بزنم حتما قبلش هم بهت استامینوفن

می دادم. 

تا رسیدیم خونه همون جوری که بغلت کرده بودم روی پایی که بهش سه گانه رو زده کیسه

اب گرم گداشتم البته خیلی هم گرم نبود که پوستت بسوزه. این واکسن سه گانه 

خیلی درد داره گرما هم باعث می شه که درد ادم اروم شه . شما یه 2 ساعتی تو 

بغلم خوابیدی. بعد یه ذره بی تابی کردی و شیر خوردی. رو زمینم نمی خوابیدی 

بغل بابا هم جیغ می زدی ولی وقتی بغلت می کردم یه ذره غر غر می کردی و بعد  تو

بغلم می خوابیدی اونم چه خوابی تا می زاشتمت پایین بیدار می شی

واسه همین تموم دیشبت تو بغل من گذشت و من 6 صبح خوابیدم و تا 6 صبح هر یه ساعت

تبت رو چک می کردم که خدا رو شکر تب نکردی و فقط یه نیم درجه تب داشتی که اونم

سریع پایین اومد. رو پاهات پتو گذاشته بودم که پاهات گرم بمونه دردت نگیره که وقتی

دیدم یه ذره تب داری از روت برداشتم و صورتت و با آب ولرم شستم.

خلاصه 6 صبح با هم خوابیدیم با اینکه هی بیدارم می کردی ولی خستگیم در رفت با خنده هات

 

م

دیگه چون تب نداشتی امروز استامینوفنت رو هر 6 ساعت بهت دادم و مجبور شدم امروز حموم

نبرمت عزیزم  اخه می گن نباید تا 3 روز برد بچه رو حموم. در ضمن چون جای واکسنت

 

باد نکرده بود کمپرس سرد نکردمت.

تازه امروز موفق شدی پاهاتو با دستت بگیری وای خیلی سوژه بود کلی خندیدیم. 

کلت رو بالا می یاری وقتی رو شکم می خوابی وای نمی تونی زیاد نگه داری هنوز 

بعضی اوقاتم که بغلت می کنم دستاتو می زاری رو شونم و خودتو نگه می داری که راحت 

دور و برو ببینی قربونت برم من

 

 

8

اینم عکسهایی که امروز ازت گرفتم

 

ل

ماچ

ا

ماچ

ب

ماچ

این عکس ها خیلی کیفیت نداره ولی دوست داشتم بذارم

ا

ماچ

ش

ماچ

r

ماچ

اینم یه عکس که ثابت می کنه شما از اول چشات باز بود

ص

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مــآمــآنــے
22 خرداد 92 22:46
ای جونم من عاشق عکس آخریم فسقلی سرحال با چشمای باز ماشالله و اماخیلی بزرگ شده و فرق کرده دلم برای اومدن نینیم پرپر میزنه
مــآمــآنــے
22 خرداد 92 22:50
2 ماهگیت مبارک فسقلی خاله
مــآمــآنــے
22 خرداد 92 22:53
اگر نمره هامو لو بدم که آبروریزی میشه
مامان آینده یه فسقلی
22 خرداد 92 23:13
یک عدد خصوصی داری
شیدا
22 خرداد 92 23:51
من که رمز دادم بازم رمز تلگراف کردم مراقب نی نی باش
هیراد و عمه لیلاش
22 خرداد 92 23:57
دو ماهگیت مبارکه عزیزدلم هزار ماشاالله خیلی نازتر و بزرگ شدی خاله جون قربونت برم عکسهات خیلی جگره آدرین کوشمولو نگار جون براش اسفند دود کن
اسماء
23 خرداد 92 11:08
ماشالله ماشالله ماشالله ماشالله به چشماش ماشالله ماشالله به خندش ماشالله ایول به آدرین جان ایول
مامان ارشیا
23 خرداد 92 12:42
دو ماهگی مبارک آدرین ناز خالهمراقب خودت و مامانی باش
مامان ازاده
23 خرداد 92 13:03
پسرمونو ببین ماشالا چقد بزرگ شده عزیزم خاله قربون خنده های نارت بره نگار جون تو رو خدا بجای من این فینگیلی رو ببوسش
م (خط خطی های خوانا)
23 خرداد 92 15:12
وای نگار جون
جدی اون عکس اخری ادرینه؟
کی عکس گرفته ازش؟؟؟؟


اره ادرینه
فیلم بردار بیمارستان عکس گرفته
فیلمشم هست
رضوان مامان رادین
23 خرداد 92 16:09
عزیزم ...واکسنت خیلی درد داشت خاله؟؟ وای که منو کشتن این واکسنها...نمیدونم چرا اون موقع همش استرس داشتم که داره زمان واکسن رادین فرا میرسه...البته رادین خیلی کوچولو بود واکسن 2 ماهگیشو که زد تازه 4 کیلو شده بود...شاید واسه همین همش دست و دلم میلرزید...خدا را شکر آدرین خاله زیاد اذیت نشده
بهاره
24 خرداد 92 2:13
قربون پسر باهوش ای جانم
اتنا مامان نگین
24 خرداد 92 14:26
ماشالله به این گل پسر باهوش .عکس اخر معرکه س
مامان مانی مسافر کوچولو
24 خرداد 92 18:05
عجب عکسیییییییییی
نسیم
27 خرداد 92 18:55
دوماهگیت مبارک ماشالا حسابی بزرگ شدی عزیزم نگا کن چجوری با اون چشماش دکترو نیگا میکنه
بهناز
28 خرداد 92 12:12
خدا آدرین تون رو براتون حفظ کنه . امروز با وبلاگ تون آشنا شدم خیلی قشنگ نوشتین. براتون کامنت خصوصی گذاشتم لطفا ببینید.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
29 خرداد 92 15:36
آفرین نی نی کوشوولوووووو ... که اینقدر خوبی و مامانی رو اذیت نمیکنیییییییی ای جوووووونم، ماشالا به اون قدرت و ضربه ت مَـردییییییییییییییی دیگه، مــَــرد
مامان آنی
3 تیر 92 15:13
مرد شدنت مبارک بسملی عکساهم فوق العادن
nina
8 مهر 92 22:43
سلام عزیزم ماشاالله پسری خوشگلی داریاااا خدا حفظش کنه سایه تون همیشه بالا سرش باشه
nina
8 مهر 92 22:44
ماشاالله چه نگاهی میکنه
nina
8 مهر 92 22:45