یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

اپاندیس بی موقع

1391/12/8 13:47
نویسنده : نــگاری
384 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی 

خوبی فسقلی؟؟؟ می دونم تو هم ناراحت شدی و ناراحتی من و حس کردی ولی نمی شد 

کاری کرد. داستان از جایی شروع شد که من مشغول کارای خونه بودم و داشتم رو تختی ها رو 

عوض می کردم که تلفن زنگ زد دیدیم بابای بابایی و داشت در مورد باغبونه حرف می زد

حرفش که تموم شد خداحافظی کردیم  بعد تلفن پیش خودم گفتم چرا مامان بابایی با من حرف 

نزدگفتم حتما سرش درد می کرده باز اخه چند روز پیش سرما خورده بود.

خلاصه بازم مشغول کارام شدم و یه 2 ساعتی گذشت ساعت 9:30 بود که مامان بابایی زنگید

از صداش معلوم بود عصبانی و دمقه دنبال بابایی می گشت هرچی بهش گفتم چی شده

گفت بعدا می فهمی بذار دانیال بیاد منم دیگه اصرار نکردم فهمیدم داره رعایت حال من 

می کنه. گفتم باشه اومد می گم زنگ بزنه بهتون دیگه سر و کله اش پیدا می شه

بابایی اومد خونه و من هنوز لباسهاش و در نیاورده بود گفتم زنگ بزنه خونشون یه اتفاقی افتاده

و بابایی زنگید خونشون و معلوم شد که واقعا اتفاق بدی افتاده

از حرفاشون فقط فهمیدم دیبا عمل کرده یعنی عمه خانوم شما یهو تو دلم خالی شد و صبر کردم

تلفنش تموم شه ولی مگه تموم می شد اشکم در اومد زیر زیرکی اشکامو پاک می کردم

همش  فکر می کردم عمل چی؟؟؟؟ چی شده یعنی؟؟؟

اخه عمه خانوم شما (دیبا) داره تو مسکو درس می خونه و تنها زندگی می کنه

همش فکر می کردم تنهایی داره چی کار می کنه تا اینکه بابایی حرفش تموم شد و گفت

آپاندیس دیبا ترکیده و عمل شده اول باورم نشد فکر می کردم که عملش خیلی بزرگ تره

می گن آپاندیس که من ناراحت نشم

خلاصه ما بودیم تلفن و بوق های اشغال و خط هایی که راه نمی داد

بالاخره گرفت هورااااا دیبا حالش خوب بود کلی بابایی خندوندش و دیبا گفت خوبم

و لزومی نداره کسی بیاد اینجا و خوب می شم زودی و ....... وقتی گوشی گرفتم باهاش حرف

بزنم فقط 3 کلمه تونستم بهش بگم سلام ....خوبی؟..... خیلی بیشعوری..... و بعدگریهگریه

 

دیگه نتونستم جلو اشکامو بگیرم دیبا واسه من مثل خواهر نداشته ام.

ای بابا حالا خوبه خدا رو شکر حالش خوبه کلی نگرانش بودم حالا  عمل آپاندیس خیلی عمل بزرگی 

نیست ولی اینکه اونجا تنهاست ادم و نگران می کنه حالا خوبه یه چند تا ایرانی اونجا هست

و خوبیش اینه که تو این جور مواقع هوای هم دیگرو دارن 

امروزم باهاش حرف زدم حالش خیلی خیلی بهتر بود و کلی با هم حرف زدیم خدا رو شکر که حالش 

خوب شده و کلی خوشحال شدم باهاش حرف زدم

 

 عع9

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامانیه آرتین
8 اسفند 91 14:06
عزیزم بلا به دور

ایشاا.... خیلی زود حال دیبا جون خوب میشه

ولی خودمونیم چقدر شما عروسو خواهر شوهر با هم خوبین.کیف کردم.ایشاا... همیشه با هم خوش باشین

شمارش معکوسم که دیگه برا بغل کردن گل پسرت شروع شده.خیلی مواظب خودتون باشین

راستی اسمش چی شد بالاخره؟؟؟؟



اره همه می گن
کلا من با همه میونم خوبه اونا هم با من همین طورین ولی دیبا رو یه جور دیگه دوست دارم
رضوان مامان رادین
8 اسفند 91 15:42
بابا خواهر شوهرررررررررررر دوستتتتتتتتت....
م(خط خطی خوانا)
8 اسفند 91 17:35
تاحالا ندیدم کسی اینهمه خاهر شوهرشو دوس داشته باشه
خیلی خوبه
اففرین
معلومه خودتم خیلی خانمی
چرا مگه وبلاگم مشکل داره
همه که دارن کامنت میذارن چیزی نمیگن!!!!
نمیدونم والللللللللا
خوشم اومد که زود اپ کردی
اکثر مواقع میامو میبینم اپ نیستی!!



رمز واسم لود نمیشه ارسال و بزنم
هیراد و عمه لیلاش
9 اسفند 91 7:55
عزیزم قربون اون دل مهربونت که فکر تنهایی دیبا جون هستی خدارو شکر که بخیر گذشت مراقب خودت باش خانمی
مامان ارشیا
9 اسفند 91 14:43
@};
خدا رو شکر که مشکلی خاصی برای دیبا خانم پیش نیومده..... خاله نگاری باید مراقب خودتون بیشتر باشین دیگه یواش یواش تا چند وقته دیگه نی نی نازتون میاد پیشتون و از دیدنش لذت میبرین....راستی فکر کنم عکسای وبتون هیچ کدوم باز نمیشن احتمالا رمز داره اگه دوست داشتین رمزش برای بذارین.....



نه مامانی رمز ندارن به احتمال پریده عکسها من فقط یه پست رمز دار دارم
مامان آرین
9 اسفند 91 19:45
خداروشکر که بخیر گذشته وحال عمه خانم نی نی جونی خوبه.ناراحت شدم که شما ونی نی ناراحتی کشیدین .مامانی بیشتر مراقب خودت ونی نی باش دیگه زیاد نمونده بگیریش تو بغلت به امید خدا.بووووووس
کاکل زری یا ناز پری
10 اسفند 91 22:26
الهیییییی عمه تودیار غربتتتتت انشاالله دیگه خوب خوب شده بللا ازتون دور باشه عزیز دلممم نگران چیزی نباش خانومی
مامان آنی
12 اسفند 91 18:37
خدا رو شکر نگاری جون که چیز خاصی نبود و خیال خودت و جوجوت و بابای جوجوت راحت شد مواظب خودت باش
مــآمــآنــے
14 اسفند 91 23:13
آخی بهتر باشی عمه خانومی
مامان پوريا پهلووون كوچولو
17 اسفند 91 10:44
خدارا شكر كه مسله مهمي نبوده ولي براي ديبا جان تو غربت همين اپانديسم خيلي نگران كننده بوده قربون اون دل مهربونت نگار جان مراقب خودت باش