سفرنامه آدرین
عید فطر شد و 4 روز تعطیلی واسه تداخل تعطیلات با پنجشنبه و جمعه ، مسافرت و
شلوغیجاده، ما هم مثل بقیه زدیم به دل جاده و دقیقا 3 ساعت تا کرج طول
کشید و طفلک بابام ( بابابزرگ ادرین) کلی خسته شد. خدا رو شکر آدرین اصلا اذیت
نکرد. 10 شب حرکت کردیم و 8 صبح رسیدیم بعنی 10 ساعت تو راه بودیم
تموم شهر پر بود از چادر نشین ها خونه که رسیدیم آدرین بیدار شد
دیگه خوابمون نمی یومد یه صبحونه خوردیم و وسایل و جا بجا کردیم و یه چند
ساعتی خوابیدیم .
بالاخره آدرین پدر بزرگ ها و مادر بزرگ من ودید و اونا هم کلی از دیدنش خوشحالش
شدن.
همه جا شلوغ بود و پر از مسافر، خوب بودن اب وهوا هم باعث شده بود همه
بیان طبیعت گردی، خیابونا هم شلوغ پلوغ بود . یه روز رفتیم دریا
اول می ترسیدی رو شن ها راه بری ولی زودی ترست ریخت و شروع کردی بازی
کردن دیگه می دویدی نمی شد گرفتت. هی چادرهای کنار ساحل می کشیدی
یعنی خیلی شانس اوردی کسی بهت چیزی نمی گفت خلاصه اینکه حسابی
به هممون کلی خوش گذشت
ما واسه اینکه موقع برگشت مثل رفت تو ترافیک گیر نکنیم یه روز زود تر برگشتیم و خدا
رو شکر راه خوب و بدون ترافیک بود و راحت رسیدیم. قربون پسر گلم برم که خیلی پسر
خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی. مامانی خیلی دوستت داره
بقیه عکسها هم تو ادامه مطلب
تو این عکسه هم اسکیمو خوردی و آثارش دور دهنت هست هنوز
تموم نشده بود که افتادی به جون تلفن