زندگی ادامه دارد.....
زمستون شروع شد و چند وقت بود که خرافه پرستهای کم بین ناقوس پایان دنیا رو به صدا در آورده بودن
بعضی ها قبول کردن نابودی رو و بعضی ها فقط از جشن و مراسم مخصوص قبیله مایا استفاده کردن و
کلی خوش گذروندن و ما اریایی ها به رسم ایین باستانی مون شب زنده داری کردیم و طبق معمول الهه
روشنایی ، تاریکی رو مغلوب کرد.
نی نی جون کلی هوا سرد شده و هی داره برف و بارون می یاد و پاییزم
خداحافطی کرد و رفت تولد عمه کوچیکه منم تو شب یلدا بود و از اونجایی که مامان بزرگ و بابا بزرگم
تهران نیستناومدن خونه بابام و علاوه به شب یلدا کلی هم تولد گرفتیم و کلی خندیدیم و رقصیدیم و کلی
خوردیم
البته بهتر بگم کلی خوردم. شکمو شدم.
آزمایش قندم خوب بود قندم از حالت نرمالم پایین تره ولی یه ذره کم خونی دارم انگار حالا برم دکتر معلوم
می شه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی