یکی شدن نگار ودانیالیکی شدن نگار ودانیال، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
♥ آدریــن کــوچـولو♥♥ آدریــن کــوچـولو♥، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

♥ مــامــان و آدریــن کــوچــولــو ♥

19 ماهگی ادرین

ماهگیت مبارک قند عسل بازم تاحیر داشتم سرم حسابی بهت گرم یا مشغول آتیش سوزوندن هستی یا داری  ریخت و پاش می کنی . من جمع می کنم و در عرض 2 دقیقه دوباره همه چی وسط خونه است  مصرف شیرت اومده پایین ولی در عوض  بیشتر غذا می خوری  یکی از دندونای  نیش اتم در اومده  و یکی دیگه اشون هم  تو همین چند روزه سر و کله اش پیدا میشه و شما صاحب 14 تا دندون خوشگل میشی. چی گازهایی که با این دندونات نمی گیری از من .  دارم سخت تلاش می کنم مسواک بزنی یه موقع می زنی یه موقع هم بزش میداری  باهاش بازی می کنی. عاشق اینی که با بابایی قایم شی و من بیام و پیداتون کنم کلی ...
1 آذر 1393

18 ماهگی ادرین و واکسن

پسر گلم    ماهگیت مبارک عزیزم روز به روز داری بزرگ تر میشی و من دلتنگ تر. دلم واسه این دوران بی نهایت تنگ میشه.  واکسن 18 ماهگیتم زدی و حالا حالا ها راحتی تا واکسن بعدی. خیلی خیلی پسر حوبی بودی و  اصلا  واسه  زدن واکسن اذیت نکردی  فقط  اونی که تو پات زد خیلی درد ناک بود که اونم تا بغل ات کردم ساکت شدی خدا رو شکر وزن و قدت خوب بود و همه راضی بودن هی هم به من می گفتن چاق اش نکنی ها من بی صبرانه منتظر حرف زدنت هستم مامان و بابا رو خوب می گی  موقع  غذا خوردن میگی  ام ام !  موقع بیرون رفتنم می گی دد و چند وق...
4 آبان 1393

عید قربان و تولد من

من 26 سالم شد امسال عید قربان  با تولد من یکی شده بود همه خونه ما جمع شده بودن که جا  داره از همشون تشکر کنم. ادرین خان هم که جمع مامان بزرگها و بابا بزرگهاشو دیده بود حسابی از خود بی خود شده بود و هر کدومشونو مامور یه  کاری کرده بود و تا میتونست آتیش سوزوند تو این چنذ وقته این قدر مشغول بودم دیگه دل و دماغ آپ وبلاگ نبود ولی قول میدم دوباره هی وبلاگ ات و آپ کنم تو این مدت 2 تا دندون دیگه در اوردی و 12 تا دندون داری ماما و بابا و رو قشنگ میگی و باب شده همبازی شما تا میاد خونه از سر و کولش میری بالا تا دستت به لوستر برسه. خلاصه هرچی کار خطرناکه با بابایی ا...
19 مهر 1393

17 ماهگی و کلی خبر جور واجور

اول از همه ماهگیت مبارک عزیزم لپ کشونی مامانی و اما علت این همه تاخیر یکی از دوست داشتنی ترین دلایل  عروسی عمه خانوم بود،  8 شهریور عروسی عمه بود کلی در گیر بودیم  تو عروسی هم شما طبق معمول اروم و قرار نداشتی طفلک بابایی  همش از اینور به اونور می بردت  که شاید کمی اروم شی.  خلاصه هر جوری بود اون شب هم گذشت و شما صاحب عمو شدی امیدوارم دیبا جونم خوشبخت خوشبخت خوشبخت شه . . . الهی امین خبر بعدی  اینکه لب تاپ مون بالاخره ترکید. طفلک خیلی دوام اورده بود  و درنهایت به خاطر بپر بپر تو مانیتورش کلا تعطیل شد و دیگه روشن نشد همین شد که نتونستم وبلاگت ت...
25 شهريور 1393

16 ماهگی

 ماهگیت مبارک عسلم دیگه  حسابی مرد شدی واسه خودت. من و بابایی هر روز به خاطر داشتنت خدا رو شکر می کنیم تو آخرین روز های 15 ماهگیت دهمین دندونتم جوونه زد. دیگه با خیال راحت و  بدون کمک از مبل ها بالا و پایین میری و کلی خطرناک شدی.  ولت می کنم جلو در یخچالی و داری بستنی مورد علاقه ات و انتخاب می کنی.  یه عادت بد پیدا کردی هر وقت  هر کی میره دستشویی می خوای اب بازی کنی و به جاش  می بریمت حموم و گاهی اوقات 3 بار در روز میری حموم . این عکستم که کاملا گویاست. کلی وسایل و پهن کردی اینور و اونور لم دادی مشغول استراحت. ...
26 مرداد 1393

سفرنامه آدرین

عید فطر شد و 4 روز تعطیلی واسه تداخل تعطیلات با پنجشنبه و جمعه ، مسافرت و شلوغی جاده، ما هم مثل بقیه زدیم به دل جاده و دقیقا 3 ساعت تا کرج طول کشید و طفلک  بابام ( بابابزرگ ادرین) کلی خسته شد. خدا رو شکر آدرین اصلا اذیت نکرد.   10 شب حرکت کردیم و 8 صبح رسیدیم بعنی 10 ساعت تو راه بودیم تموم شهر پر بود از چادر نشین ها  خونه که رسیدیم آدرین بیدار شد دیگه خوابمون نمی یومد یه صبحونه خوردیم و وسایل و جا بجا کردیم و یه چند  ساعتی خوابیدیم . بالاخره آدرین پدر بزرگ ها و مادر بزرگ من ودید و اونا هم کلی از دیدنش خوشحالش شدن. ...
11 مرداد 1393

15 ماهگی آدرین

پسر خوشگل من  مبارک روز به روز داری بزرگتر می شی و من دارم سعی می کنم از لحظه لحظه اش استفاده کنم وای خوابیدنت چند وقته خیلی بد شده دیگه قشنگ شب ها بیداری و روزها خواب تازه  9 صبح می خوابی و 5 بعد از ظهر پا می شی ولی دیشب خاموشی زدم هر کاری کردی حتی یه دونه لامپ ام روشن  نکردم و توهم همش می گفتی بغلم کن اصلا رو پا نمی موندی و دقیقا 4 ساعت بغلت کردم و راه رفتم تا خوابیدی  امیدوارم دیگه امشب بخوابی. کلی دندون در آوردی یکی رو 14 ماه 28 روزگی یکی رو 14 ماه و 29 روزگی یکی هم 15 ماهگی. دوتا دندون آسیاب یه دندونم جلو دیگه 9 تا دندون داری ...
24 تير 1393

ماه رمضون

چند روزی هست از ماه رمضون می گذره ، هوا خیلی گرمه و روزها خیلی طولانی ادرینم هر روز وروجک تر از روز قبل میشه و چند روزی هست که دیگه  بعد ازظهر ها نمی خوابه و یه سره بیداره تا 12 شب و از 12 می خوابه تا 2 ظهر تازه 2 بعد از کلی غلط زدن از خواب پا می شه و یه سره تا شب بازی می کنه یکی از شب ها ادرین قبل خواب دراز کشید و گوشی رو گرفت دستش و شروع کرد به گوش دادن داستان مصور تو گوشی منم از مدلش خوشم اومد ازش یه چند تا عکس گرفتم پسری یادت نره مامانی عا شقته   ...
17 تير 1393

این روزهایی که گذشت.....

سلام عسل من دیگه حسابی شیطون شدی چند وقتیه چیزی رو می خوای دست ادم می گیری و  می کشی. این چند وقته یه عروسی رفتیم که اولین عروسی بود که شما توش شرکت داشتی کلی هم خوش گذشت و شما تو طول عروسی یا بغل من بودی یا بغل دایی و بابا بزرگت اصلا زمین نموندی که نتیجه اش با کفشی که پام بود این شد که پام ورم کرد و شست پام بی تهایت درد می کرد و ناخونم شکست که خدا رو شکر الان خیلی بهترم.  هوا گرم شده اساسی و یکی از تفریحات تو حموم و اب بازیه اینم عکس اش یکی از جاهایی که محل عبور و مرور ماشین های آدرینه اینم وقتی پسری تل مامان و می زنه   ...
8 تير 1393